---------------------

----------------------

---------------------

----------------------

تعیین نماینده به سبک دندانپزشکان فهیم

 وجود نماینده در هر کلاسی برای سپر بلای بقیه شدن لازم است.و کلاس ما هم از این قضیه مستثنی نیست.اما هیچ کس در کلاس ما جرئت تقبل چنین مسولیت سنگینی را نداشت و همه از جواب پس دادن در قیامت می ترسیدند و هر کسی بار سنگین این مسولیت بر شانه های دیگری می انداخت. 

از آنجا که هیچ کسی کاندید نمی شد پس ا.ن.ت.خ.ا.ب.ا.ت هم نداشتیم.بلاخره ریش سفیدان کلاس تدبیر اندیشیدند که دموکراسی غربی را بی آبرو کرد و به گوشه ای خزاند. 

 

تدبیر هم این بود که اسم بچه ها را روی  تکه های کاغذ می نویسم و مچاله اشان کرده و سپس داخل مشت یکی از دوستان قاتی می شوند و کاغذها را برمی داریم.آخرین نفر نماینده می شد. 

 

مقدمات کار همه آماده شد.استرس و ترس همه  را گرفته بود.بچه ها حلقه اتحاد تشکیل داده بودند.انگار فینال جام جهانی است و کار به ضربات پنالتی کشیده شده. 

 

کاغذهای مچاله شده را یکی یکی برمی داشتند اما اسم من باز توی مشت همکلاسیم بود.ما دوازده نفریم.و فقط چهار نفر مانده اند و من هم یکی از آن چهار بیچاره.در ان دقایق احساس حافظ را هنگام سرودن بیت «آسمان بار امانت نتوانست کشید/قرعه فال به نام من دیوانه زدند.»داشتم.سه نفر مانده اند و من همچان در مشت همکلاسی.دو نفر و احتمال یک دوم.خدایا خودت رحم کن.شانه های من را ببین و این بار سنگین را.کاغذ را برمی دارند.اسم من خوانده می شود.به خیر گذشت. 

 

و باز اثبات شد که «سر بیگناه پای دار میره اما بلای دار نمیره» 

 

مشترک فید وبلاگ شوید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد